نبض زندگیمون کارن جاننبض زندگیمون کارن جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

درگذر ثانیه های رشدوبالندگیت ومادرانگی های آرام من

این روزهای کارن به روایت تصویر

    اینجا من کار کامپیوتری داشتم ومحو کارهام بودم شماهم که دلت میخواست باهات بازی کنم اومدی گوشیمو دستم دادی ومیگی بیا ازمن عکس بگیر برایه اولین بار خوب نشستی ومنم عکس گرفتم کیف کردم.       ماه رمضونی شب که افطار مهمونی داشتیم  وصبح میخواستم قابلمه رو ببرم بذارم سرجاش که رفتم  آشپزخونه که کارهامو تموم کنم اومدم دیدم  خودتو این شکلی کردی وتو قابلمه نشستی وبه منم میگی مامان میخوام غذا بپزم بهم وسایل بده تا من حرکتی کنم رفتی از یخچال هویچ وکاهو برداشتی آوردی و گرفتی دستت ومیگی مامان حالا ازم عکس بگیر بعدا غذابپیزم  کلی خندیدم تا این عکسهارو ازت گرفتم ژست همه...
13 شهريور 1393

جمعه ظهور

آقا جان هرروز باشوق دیدارت چشمهایمان را بازمیکنیم وهرشب با شوق حضورت در این دنیای مادی چشمهایمان را میبندیم آقا جان انتظار حس غریبیست که داشتنش وجود آدمی را سرشاراز امید وبی تابی میکند ولی آقای من دیگراین امید را به گل بنشان وبا حضورت دلهای غمگینمان را شاد کن برای حضورت هرروز باید دعای فرج بخوانم تا بیتابیم کم شود ولی آقا همه این دلهای بیتاب فقط خودت را میخواهند بیا یادگار زهرا بیا ای گل نرگس بیاو مارا ازانتظار نجات بده.
6 شهريور 1393
1